ایران ایران درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب
نويسندگان سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, :: 11:6 قبل از ظهر :: نويسنده : رامین
در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود فضیلت ها و تباهی ها
دور هم جمع شده بودند.انها از بیکاری خسته و کسل شده بودند ناگهان ذکاوت ایستاد وبه
دیگران گفت: بیایید با هم یک بازی کنیم مثل قایم باشک.
همگی از این پیشنهاد شاد شده بودند و دیوانگی فورا فریاد زد من چشم می گذازم و از
انجایی که کسی دوست نداشت دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی شروع به شمردن کرد همه رفتند تا چشم بگذارند.لطافت خود را به شاخ ماه ---
اویزان کرد خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان کرد. اصالت در میان ابرها مخفی شد.
هوس به مرکز زمین رفت و دروغ گفت: من بهزیر سنگ ها می روم اما به ته دریارفت
طمع داخل کیسه ای که خودش بافته بود رفت و دیوانگی مشغول شمردن بود.
هفتاد ونه... هشتاد... هشتاد ویک... همه رفته بودند اما عشق مردد بود. او نمی دانست که کجا قایم شودو جای تعجب نیست همه ما می دانیم که پنهان کردن عشق مشکل است.
در همین حال دیوانگی داشت به پایان شمارش نزیک می رسید که عشق پرید و بین یک
بوته گل رز پنهان شد دی وانگی فریاد زد دارد میام و اولین کی راکه پیدا کرد تنبلی بود
زیرا تنبلی تنبلیش امده بود قایم شود.
وبعد لطافت را پیدا کرد دروغ ته دریا هوس در مرکز زمین یکی یکی همه را پیدا کرد
به جزعشق واز یافتن عشق نا امید شده بود.حسادت در گوش دیوانگی گفت: تو فقط باید
عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز است.دیوانگی شاخه چنگک مانندی از روی
درخت چید.وبا هیجان زیاد ان را داخل بوته گل کرد و دوباره ودوباره تا صدای جیغی--
را شنید عشق از پشت گل بیرون امد در حالی که دستهایش صورتش راپوشانده بود واز
میان انگشتهایش خون می چکید.اری او کور شده بود زیرا شاخه به داخل چمهایش رفته
بود و نمی وانست جایی را ببیند.
دیوانگی گفت: من چه کار کردم من چه کار کردم او گفت: من چگونه می توانم تو را درمان کنم.عشق پاسخ داد تو نمی توانی که مرا درمان کنی.........................
اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من باشی .
و از ان روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست واز همان روز
تا همیشه عشق کور است ودیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام ادم های عاشق
سرک می کشند.
هر عشق وعشق بازی را بهایی دارد.
مهر دل تو زدلم ساز رهایی دارد.
دوش به عشق گفتم بکن حال مارا رعایت.
عشق ما پابرجاست تا کران بی نهایت.( حسن عامری)
عشق یعنی مستی و دیوانگی.
عشق یعنی ز خود بیگانگی.
عشق یعنی شعله بر خرمن زدن.
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن.
زنده باد هرچی عاشق و عشق است.
و خداوند عشق را افرید................................
(کتاب پند های قند پهلو نوشته ی مهندس اقای حسین شکر ریز چاپ ششم صحه ی هفتاد) نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||||||||||||||||
![]() |